سه ساله ازدواج کردم.دو هفته دیگه پسرم دنیا میاد به امید خدا.احساس میکنم از شوهرم خوشم نمیاد.از خانوادش هم همینطور.یه خواهرش خیلی چندشه.بعد از عروسی به شوهرم پیام داده بود فلان درخواست و بکن از زنت چون بلد نیست دق میکنه..شوهر منم چیزی بهش نگفته بود.منم پیامشو خوندم و به روی شوهرم اوردم که چرا همچین چیزی گفته.کلی هم بحث کردیم.اما هنوز از دلم درنیومده.اون خواهرش که پیام میده دیوونه میشم.شوهرمم خیلی طرف خانوادشه.همش میگه تو قرآن گفته احترام به پدرومادر.با اینکه من سعی میکنم باهاشون صمیمی باشم اما بازم احساس میکنم از من خوششون نمیاد.من حتی هرسال کلی زمان میزارم و برای پنج تاخواهرش عیدی درست میکنم یه سال گلیم بافتم یه سال شال بافتم براشون.اما بازم حس میکنم غریبه ام بینشون.نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه.خیلی نسبت بهشون بدبین شدم.زنداداش خودم خیلی صمیمیه باهامون ولی اونا بامن اینطوری نیستن.دلم میگیره اصلا. همش اعصابم خورده.
از متنی که نوشتم هم مشخصه اصلا آرامش ندارم.از هرجا یه چیزی گفتم