میخواست یه جورایی دخترم بدون اعتماد به نفس و عصبی بشه
حالا بقیه کاراشو همچنان با من انجام میداد ،برام دیگه مهم نبود
اما دیگه واسه بچم نمیتونستم
یا مثلا میرفتم خونشون ، خودم شام اینا که میزاشتم میگفت تو نخور، بیا ماست و نون بخور
اوووه خیلی کارای تعجب برانگیزی داشت