میرفتم مغازه ش
البته من تو این حال و هواهای اون نبودم
خیلی خشک و مقدس بود نمیشد یه لبخند بی مورد زد انقدر جدی بود
خلاصه بهم نامه!!داد منم نمیونم چرا گرفتم
چقدر حدیث و آیه واسه ازدواج اورده بود🤣🤣 و نوشته بود که اگه اجازه بدید...
از ترس خونواده نامه رو پاره کردم دیگه نرفتم مغازه ش
بعد خواهرشو فرستاده بود در خونه مون...
چقدر دلم میخواست اون نامه رو الان داشتم
دستاشو یادمه چقدر میلرزید وقت نامه دادن
آخه یکی نبود بگه تو عصر ارتباطات چرا نامه؟!!!