بعد از مدتها رفتم خونه مادر شوهر(بخاطر کرونا نمیرفتم)یک ریز میگفت چند شب پیش خواهر شوهرم قورمه سبزی گذاشته بود عالی بود محشر بود.بعد به خواهر شوهرم گفت شام قورمه سبزی بذار.چون مشغول کار بود گفتم من میذارم.بلند شدم گفت یه قورمه جانانه بذارا...من خندیدم گفتم استرس نده بهم.گفت استرس میدم که تو نذاری(یعنی دخترش بذاره)بعد گفت نه چون سبزیش جوره و میزونه خوب میشه... منم ب خواهرشوهرم گفتم بیا من کار تو رو انجام میدم تو برو سراغ خورشت و..