هیچ وقت حتی اگه قهربودم جدانمیخابیدم ی شب قبل مرگش اومدکنارم دستشوانداخت دورکمرم گف حلالم کن خیرندیدی بامن اصلاروموبرنگردوندم کاش محکم بغلش میکردم میگفتم بخشیدمت .هروقت یادم میادنفسم میگیره
تاپیک مفید یعنی این
خواهشا نترکونید بیایم بخونیم
اولا شوهرم پیشنهادبچه نمیداد بچه دارنمیشدم دوما پولاموتندتندجمع میکردم طلا میخریدم
اگرمن به سالهای اول زندگی مشترکم برمیگشتم قطعا باخانواده همسرم مشترک زندگی نمیکردم تااحترام دوطرف بیشترحفظ میشد
سرطان گرف ابجی .باسه تابچه کوچیک اواره خیابون شدم
من یه ازدواج عجیب و غریب کردم و مشکلات فراوونی هم داشتم. ولی همیشه تو هر شرایطی دنبال بهترین راه حل بودم برای چیزایی که آزارم میدادن. الانم دیگه چیزی آزارم نمیده چون خیلیاش محو شدن با بقیشم کناراومدم. من اصلن نمیتونم تصور کنم با تجربه الان برگردم ب یازده سال پیش چون شدنی نیست. اون اشتباهاتمو اگه نمیکردم تجربه الانو نداشتم. برای حل کردن هر مشکلی راههای مختلفو امتحان کردم و اگه دیدم جواب نمیده پیله نکردم. الان بزرگترین حس خوبم برای اینه که بارها تا مرز طلاق رفتم ولی منصرف شدم. برای پسرم احساس مسئولیت کردم و الان هم با دیدن آرامش پسرم کیف میکنم
