دوستان ی اقایی و خانوادش تازه اومدن تومحله ما چون پدرشون ارتشی بود کرمان بودن و تازه برگشتن اینجاچون دیگ بازنشست شد بعد منوک دیده بودن خیلی خوششون ازمن اومده بود ک واس پسرشون منوخاستگاری کنن و پسرهم خیلی عاشق من شده بود تااینک ی روز ازعلاقش بهم گف اما من بی جواب رفتم بیرون تااینک پدرش بامادرم صحبت کرد و مادرمم جواب خاصی ندادفقط گفت ک باپدرش باید صحبت کنم بعد پدرمم بخاطر شرایطمون ک یکم جورنبود گقت فعلا نمیخاد بیان تابعداما پسره ول کن نبود تااینک منم کم کم بهش علاقه پیداکردمو کم کم ارتباطمون شروع شد یک ماه نگذشته بودک ی نفر ک میدونست ایناازمن خاستگاری کردن و باما خصومت داشت رفته بودبدگویی منوکرده بود و نظرمادرش راجب من عوض شد منم دیدم این اتفاق افتاده خیلی یهویی دیگ جوابشوندادم چون نظرخانوادش برام مهمه و دوس ندارم برم تو خانواده ای ک خوششون ازمن نمیاد الان از دیشب تاحالا بیشترازصدبار باهام تماس گرفته اما بلک لیسته شاید صدتاپیامم داده میگ من کاری باخانوادم ندارم وتورومیخام..الان موندم جوابشو بدم یان😭ادامه بدم اصن یان