بچه ها من ۲ ساله ک ازدواج کردم.۸ ماهی بود ک تو یه فست فودی کار میکردم و الانم تو ارایشگاه مشغول به کارم.منظورم اینه ک خودم از پس مخارج خودم بر میام.من خیلی بچه دوس دارم شوهرمم دوست داره ولی بچه ادمای دیگرو :( ینی حاظره ع.ن بچه ابجی و داداششو بخوره ولی حاظر نیس خودمون بچه دار شیم.من اخر این ماه دیگ همر ماه پول میاد به دستم کارمم خوبه خداروشکر.شوهرمم میخواد ماشین بگیره(ینی قولنامه زدن ولی هنو نتونسته بره تحویلش بگیره)اوضاع مالیمونم بد نیست حدود ۵۰ ملیون گوسفند داریم خونمون واس خودمونه در کنارش مامانم خیلی کمکمون میکنه همچنین خانواده شوهرم مواد غذاییمون رو تامین میکنه(شوهرم چون الان ۲ ماهه بیکاره خرجی خونه نمیده ینی از اولشم نمیداد)من هی بهش میگم داره دیر میشه بزا بچه دار شیم میگ نه من پول ندارم.خانواده خودم و شوهرم میگن شما بچه بیارین ما کمکتون میکنیم مخصوصا خواهرشوهرم ک پرستاره.ولی شوهرم به خرجش نمیره ک نمیره.به قران من تو ارایشگاه روزی ۱۰ تا زن میبینم ک با نینی های نازشون میان ارایشگاه و با وجود بیکاری همسرشون و سن پایینشون راحت دارن زندگی میکنن.شوهر من فک میکنه دنیا باید عالی باشه تا ما بچه بیاریم نمیفهمه همه بدبختی و سختی دارن.هم دوسش دارم نمیتونم جدا شم.هم کم کم دارم حس میکنم حسرت بچه مونده به دلم توخدا کمک کنین بگین چی بهش بگم ک بفهمه دارم دق میکنم به خدا کارم به دکتر اعصاب کشیده دیگ قرض استرس و بیخیالی میخورم بچه میبینم گریم میگیره.مامانای مهربون شمارو جون بچهاتون یه راهی بزارین جلو پام تا دق نکردم دیگ حوصله ندارم یه دست به سرو روی خودم بکشم مث ادمی شدم ک ۳۰ ساله از بچه دار شدنش گذشته😭😭😭😭