خواب دیدم میخوام خبر حاملگی م رو به همسرم بدم،از توی جمع دستشو کشیدم بردمش یه گوشه،دستشو گذاشتم روی دلم بهش گفتم😭😭😭
اونم خیلی قشنگ بغلم کرد،چقدر خوب بود...
این آرزو رو با خودم به گور میبرم💔
الان همه ی فامیل ميدونن،همه برای حاجت م دعا میکنن😒الان همه ترحم و دلسوزی میکنن،
تا یه بچه رو بغل میکنم فوری میگن ان شاءالله روزی خودت،😔
تا از احوال یه بچه می پرسم فوری میگن ان شاءالله قسمت خودت...😔
از همه وحشتناک تر اینکه تا یکی حامله میشه به من نميگن😭😭😩😩
اصلا دیگه شوق و ذوق ندارم، نمیدونم اگر خدا بهم داد،چی میشه....
تا چند روز پیش فکر نميکردم شرایط م اینقدر خراب باشه،
تازه فهمیدم آندومتريوز دارم،نازا هستم....
خسته و دل شکسته م