من خونه پدرم زندگی نمیکنم ..و با زنداداشم ک خونه پدرم زندگی میکنه قهریم امشب من اونجا بودیم مهمانم داشتن شیرین و شربت اورد تعارف کرد ب من ک رسید از پیشم رد شد هم واسه شربت هم شیرینی اینکارو کرد خیلی ناراحت شدم اخه شبه قبلشم با اجیام رقته بودم ب همه تعارف کرد ب من نکرد من میگم درسته قهری ولی لااقل تعارف کن قهریشم بی دلیله بخرا هیچی بهش نگفته بودم هنو موندم واسه چی قهره این اجیام میگن حسودیتو میکنه چون راحتی و خوشتیپی
مادرم سرشو تکون داد گفتم مامان چته گفت اتیشم زد با این رقتارش گفتم جان من هیچی بش نگو لیاقت نداره اخ ...
باشه مادرت باید رو ک باهاش حرف بزنه معلومه خیلی پروش کردید
روز۹۹/۹/۹ بهترین اتفاق زندگیم افتاد.در سال ۱۴۰۰ وزن من از ۶۸ به ۵۰ رسیده...دارای مدرک لیسانس هستم...سوار بر ماشین مشکی متالیک خودم هستم...و سخت مشغول ورزش هستم!
اخه مادرم عصبیه اگه یه کلام میگفت دعوا میشد واسه همین گفتم جیزی نگو حالا جالب اینجاست هنابندونه دادا ...
مادرت باید تنها یا تلفنی با خودش و داداشت حرف بزنه که هر مشکلی داری حق نداری توی جمع بی احترامی کنی
روز۹۹/۹/۹ بهترین اتفاق زندگیم افتاد.در سال ۱۴۰۰ وزن من از ۶۸ به ۵۰ رسیده...دارای مدرک لیسانس هستم...سوار بر ماشین مشکی متالیک خودم هستم...و سخت مشغول ورزش هستم!