من تقریبن 40 سالمه...بالا و پایین های زندگی رو دیدم..راضیم به رضای پروردگار ولی دیگه خسته م..خیلی خسته
پدر و مادرم رو از دست دادم..از خانواده ی شوهر بسیااااار رنج کشیدم..وضعیت مالی مون بهم ریخته..خودمم هم دیابت دارم و هم درد و مرضای دیگه...
اصل ماجرا اینه که اگر ارثم بهم برسه می تونم شرایط زندگی رو بهتر کنم..ولی تا یک کلام می گم همه می گن تو سکوت کن چون تو شوهر داری ولی اونا مجردن...خواهرم 37 سالشه و برادرم 35...
30 سال از ساخت اون مجتمع می گذره...گفتن همه ی 12 واحد با هم بفروشیم..مشتری اومده ولی یکی از واحدها نمی ذاره...