شوهرت نباید بیارش ..... مسافرت با مادرشوهر خوش نمیگذره هرچی هم شوهرت خرید برات فردا هی تو گوشش میخونه اینو نخر اونو نخر ..
کلا مادرشوهر دیگه مادر خود ادم نیست که خوشحال بشه داماد داره خرج میکنه برا دخترم
بعضی مادرشوهرا میان پسرشون با دامادشون مقایسه میکنن مثلا پسر برا عروس خوب حرج میکنه ولی داماد برا دختر خودش خوب خرج نمزکنه بیشتر حسادت میکنه یا با جونیها خدش مقایسه میکنه میگه نگاه پسرم برا این چحور خرج میکنه برا من شوهرم از اینکارها نکرد
یا میگه نگاه پسرم رفته سرکار همش پولاش خرج دختر میکنه یبار برا من که مادرشم از اینکارها نکرده تو زندگیش همینجور هی حسادت زنانه میکنه
بنطر من بشین منطقی باشوهرت صحبت کن بگو مامانت جون بوده خودش با شوهرش کلی گشته حالا نوبت منو و تو باهم بگردیم من دوست دارم تو مسافرت دیگه فقط خودم و خودت باشیم نه کسی همراهمون باشه می خوام اونجا حداقل راحت کنارت باشم راحت حرف بزنم راحت تر لباس بپوشم تو هتل اینحور من راحت نیستم بهم خوش نمیگذره نریم بهتر تا بریم چون من فکر میکردم مسافرت رفتن یعنی خودم و خودت که خاطرات دوتایی بسازیم ولی تصور من از رفتن مسافرت اشتباه بود ....منطقی بشین با شوهرت حرف بزن والا تا آخر عمرت باید مسلفرت دسته جمعی بری یبار رفتی میشه وظیفه همیشه