دوستان سلام
شاید باورتون نشه ولی من ۲۳ سالمه و از سن ۱۸ سالگیم تا الان با حدود ۱۹ نفر اشنا شدم فقط اشنایی سالم برا ازدواج اولاش خوب بوده
بعد چند ماه که فک میکردم مرد زندگیمه به همه میگفتن عالیه یهو گندش درمیومد یا فحاش بود یا سیگاری یا خیلی ادم بد
الان ۶ ماهه با پسری بودم
خیلی باهم خوب بودیم اون تهران بود من شهرستان اردبیل
خیلی خیلی برام وقت میزاشتو ابراز علاقه میکرد بنا به شرایطی که دست خودمون نبود نتونستیم همو از نزدیک ببینم تقصیر ما نبود شک در قصدمون نبود اینم بگم این شهرستانی که من هستم اکثرا میرن تهران با پسرایه تهران ازدواج میکنن به طلاق ختم میشه
پسره هم ترس داشت بعده چند وقت طلاق بگیرمو مهریه بخام
تا اینکه یکی از فامیلاش زنش که از شهر ما گرفته بود رو طلاق داد باهم نساختن
پسره چشمش ترسید گفت هر کی از شهرتون زن گرفته بدبخت شده ازم ترسید
تازشم نه خونه داره نه ماشین
ولی فک میکنه دنبال مهریم
خسته شدم از بس وقت گذاشتمو به جایی نرسیدم
من خشگلم مهربونم هستم و قد بلند ولی نمیدونم چرا اینطوری شدم
تازشم پسره امروز کلی بددهنی کرد چون میگه بساز نیستن شهره شما دختراش در حاالیکه با من زندگی نکرده
ترو خدا راهکار بدین چیکاز کنم؟؟؟بگم برو یا قانعش کنم؟