بچه ها دوستی داشتین که بهتون نارو بزنه میشه بگید عکس العملتون چی بود

بخارون و رد شو  

تقریبا باهرکس دوست شدم بهم نارو زده.خواسته زندگیمو خراب کنه منم حالشو گرفتم و اتمام رفاقت قط قط

آره قطع رابطه 

آره 

هیچی نگفتم هیچکاریم نکردم

فقط قطع رابطه کردم

اولشم رنجیده بودم ولی بعدش اصلا فراموش کردمش

نداشتم، ولی بہ این نتیجہ رسیدم نباید با ھیچکس زیاد صمیمی بشی کہ ازش ضربہ بخوری 💙

منم باهاش سرد شدم، خیلی وابستمه خیلی هم حسوده سرد شدم عادت کنه

اره سعی کردم ارتباطمو باهاش قطع کنم هرچند که اون ول کن نیس 

من رهاش کردم فقط قطع رابطه چون دیدم تو شعور سطحمون برابر نیست اون بلد بود چطور دروغ بگه تهمت بزنه تو ذاتش بود 

البته هیچوقت نمیبخشمش

یه بارجسابی جرش دادم چون ناروزد بازم ادعای رفاقت میکرد وکلا قطع رابطه کردم

یه دوستم داشتم حدودا ۱۵ سال باهم دوست بودیم اونم بد ناروزد بهم کلاگذاشتمش کنارچندباراومد ک باهام ح ف بزنه ودلجویی کنه ولی روندادم وتموم کردم 

من قطع رابطه کردم

آره منم یه دوست مثلا صمیمی داشتم که همش ازم سو استفاده وقتی اون خرید داشت باهاش می رفتم وقتی حوصله اش سر میرفت بار من میرفتم پیشش میخواست بره پیش دوست پسرش میگفت هوامو داشته باش  عقد کرد دوبار حامله شد سقط کرد من شب تا صبح پیشش بودم هر کاری از دستم بر می اومد براش انجام میدادم اما اون همش برعکس بود بعد یه جریان برام پیش اومد بجای که از من طرفداری کنه پشتم باشه پشتمو خالی کرد گفت به من مربوط نیست من دارم زندگیمو میکنم زندگیمو خراب نکنید هر کاری کرده خودش کرده من دخالتی نداشتم البته من این حرفها بعد فهمیدم میخواست ازدواج کنه باز به من تیکه انداخت جلو دکتری که براش کار میکرد گفت گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف واقعا چقدر زجرآوره که دوست صمیمیت این حرف بزنه خیلی باسیاست بود مغرور  خودخواه بود یکسال بعد ازدواجش گفت این شوهری نیست که دلم میخواست دوست پسر پیدا کرد واقعا باورم ننیشد منتظر بود زن بشه بعد بره هر غلطی که دوست داره انجام بده منم دیدم واقعا دیگه نمیتونم خودشو کارهاشو تحمل کنم هر چیزی تو دلم بود بهش گفتم اونم گفت من خیلی حرفها دارم ولی نمیگم گفتم‌خب بگو هر چی هس بگو اون الکی میگفت چون واقعا هیچی نبود که بخواد از من گله کنه فقط یه مورد بود که بهش گفتم اره میدونم مقصره بودم من تو دوستی باهاش کم نذاشتم از زندگیم گذشتم ولی اون یه نامرد بی وجدان بود بهم گفتم میخواستی انجام ندی میخواستی نیایی واگذارش کردم به خدا هیچ وقت نمیبخشمش

میدونم درکت میکنم

ولی چاره ای نداری

اون الان داره خوشحال و شاد داره زندگیشو می‌کنه تو با یادآوری اون اتفاق فقط حال خودتو بد میکنی