منو شوهرم بهم محبت میکنیم خواهرشوهرام و جاریم میریزن به هم با شوهراشون قهر میکنن اونم تابلو جلوی ما ، وسیله ی جدید میخریم جاریم یه نیم سکته میزنه از اون طرف برادرشوهرم باهامون سر و سنگین میشه ، صمیمی میشم یکم رفت آمد میکنیم از همه چیز آتو میگرن میان همه جای خونه رو میگردن دوباره میرن دعوا با شوهرشون ، بخاطر خودشون سر و سنگین میشم میگن خودشو میگیره ،لباس نو میپوشم مهمونی کوفتشون میشه ، آخه من که دوستشون دارم نمیفهمم رفتاراشونه ،خودشونم ندار نیستن اونقدری دارن که خوش باشن ،بخاطر همین اصلا سمتشون نمیرم نه میگم کجا خرید میکنم نه از خوشیام میگم نه زیاد دعوتشون میکنم همین چندتا فامیل دورمون هستن که با اونا هم سرد شدم حس میکنم روحم داره مریض میشه ،بچه هابگید چی کار کنم مخصوصا جاریم تازه عقد کرده همش زندگیشو با منی که شیش ساله ازدواج کردم مقایسه میکنه ،خسته شدم از فیلم بازی کردن براشون ،همش دارم خودمو بیخیال نشون میدم که حسادتتون برام مهم نیست ولی خوشیام کوفتم میشه وقتی یاد نگاهاشون میوفتم پشیمون میشم یهباس خوب میخرم دلم نمیخواد پیششون بپوشم ،نمیدونم از دست اونا ناراحت باشم یا خودم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
سلام دوست عزیز منم یه جاری دارم که از همون اول چشم نداشت ببینه خانواده شوهرم یا شوهرم برام چیزی میخرن از همون اول حسودیه منو میکرد تو همه چیز اونم تو خونه اش دعوا میکرد،الان چند ماهی میشه سر یه مسایلی کلا قطع رابطه کردیم رفت و آمد نداریم.