خواب دیدم رفتم زیارت کنار یه ضریح نشستم گریه میکنم حاجتمو خواستم ازش بد یه خانم رد شد تسبیح دستش بود گفتم بیا میخوام دخیل ببندم بد دوتا تسبیح بهم داد انداخت گردنم لبخند بهم زد رفت یه آقا هم بود با لباس سفید یه دستمال فکرکنم گذاشت به ضریح رفت فکرکنم گفتم دخیل بستم