سلام خانوما دیشب با شوهرم دعوامون شد من هم عصبانی شدم سفره ریخت رو هم هرچی غذا بود رو داغون کردم بعد شوهرم منو زد منم از شدت ناراحتی مث اسکولا رفتم دو طبقه پریدم پایین و الان هردو پاشنه پاهام شکسته ب این قصد رفتم پریدم ک کلا از این دنیا خلاص شم انا الان از شدت درد دارم میمیرم پدر و مادرم از هم جدا شدن شیش ساله ن مامانمو دیدم ن باهاش حرف زدم پدرم دوباره ازدواج کرده زن بابام از بابا طلاق گرفته و پدرم منو دوس نداره و با خانواده مادرم هیچ ارتباطی ندارم و و خانواده پدرم خیلی بدن فقط من هستم و ی برادر ک اونم از دست همه فرار کردو رفت داره قران و اخوندی میخونه من هم ازدواج کردم و فقط ۱۵ سالمه خیلی فشار رومه
😐میگف تا ابد باهاتم...خدا بیامرز این اواخر زیاد زر میزد😐
دوستان من خودم زود ازدواج کردم موقعه ای که ازدواج کردم چون همه میگفتن وای چقدر زود ازدواج کردی، هنوز بچه ای و....بخاطر همین همیشه سنم رو بالاتر میگفتم تا بهم سرکوفت نزن من مادر خودمم وقتی مشکلی داشتم تو زندگیم بخاطر سنم بهم گیر میدا که گفتم سنت کمه ازدواج میخوای چیکار گوش نکردی (چون ازدواجم به میل خودم بود) تروخدا گاهی خودتون رو بزارید جای طرف مقابل من واقعا الان ایشون رو درک میکنم وقتی یاد اون موقعه خودم میوفتم
مرد مــندستانت که.... مال مــنباشد....هیچ دستی مــرا... دست کم نمی گیـــرد....🌹