دوستان وقتی داستان مادرمو خوندین ..بگین اگه شما بودین چیکار میکردین...
مادرم بچه دوم خانواده هست و ی برادر کوچیکتر و ی خواهربزرگتر از خودش داره ...وقتی کلاس چهارم بود مادرشو بخاطر سرطان رحم از دست میده 😔مادربزرگ بسیار زن مهربونی و خوبی بود که متاسفانه بخاطر تعصبات کورکورانه که حتما باید پسر داشته باشی وگرنه تورو آدم حساب نمیکردن داییمو باردار شد و متاسفانه بعد زایمانش سرطان گرفت و ۷ سال بعدش تو سن ۳۲سالگی فوت کرد...پدربزرگم بعد چهلم مادربزرگم با ی خانومی عقد میکنه و سه تا بچه ها برای اینکه پدرشون و این خانوم راحت باشن سه ماهی رو خونه ی عمو و دایی و خاله سر کردن تا اینکه ...