سلام خانوما من دو سالی هست که جدا شدم و دخترم با من زندگی میکنه و ۱۰ سالشه الان تو برزخ بدی گیر افتادم
من ۳۶ سالمه و یه خواستگار نسبتا خوب برام اومده که وقتی دخترم فهمید
های های گریه کرد و گفت تو اگه ازدواج کنی
بابام منو ازت میگیره
آخه باباش هم میخواد ازدواج کنه
با گریه گفت بابا هم زن میگیره
این وسط من بدبخت میشم
باید با نامادری زندگی کنم
قلبم تیکه تیکه شده
الان نمیدونم کلا قید ازدواج و بزنم به خاطر دخترم
یا ازدواج کنم
کارم شده گریه زاری
توی دل بچه هم خالی شده
عذاب وجدان و ناراحتی رهام نمیکنه