سلام دوستان من الان یه یکماهی میشه که هر روز از خواب که پا میشم میام خونه مادر شوهرم و واکسن ۷ ماهگی بچمو با مادرشوهرم اینا رفتیم زدیم و تو راه مادرشوهرم ساک بچمو باز کرد و از توش بهم خشک کن داد خلاصه چند روز بعد دیدم شوهرم همش گیر داده که تو چقدر کثیفی من بدم میاد حتی جورابمو درارم برخلاف حرفای قبلنش بعد همون شب یهو رفتم شیر بگیرم از دمه خونه مادر شوهرم تو یه اپارتمانیم یهو دیدم صدا میاد از تو خونه مادر شوهرم اینا که داره داد میزنه به شوهرش میگه وای بیا بیین چقدر پتو رو پی پی کرده وای خیلی کثیفه و داد میزد بعدم گفت اون روز دره ساک بچرو باز کردم نمیدونی که داشت حالم بهم میخورد 😑😑
انقدر ام صداش بلند بود که واقعا نیاز به چسبیدن به در نبود منم اصلا به رو خودم نیاوردم زنگ زدم و اومد با خوشحالی و قربونت برم سلام عزیزم چیشده که گفتم شیر خشک میخواستم اونم داد اومدم بالا شوهرم اومد پیشم هیچی نگفتم یهو دیدم بازم اونم داره راجب اینکه چقدر کثیفی حرف میزنه :|||
فرداش من نرفتم خونشون شوهرم بهشون میگه حرفاتونو شنیده اونم میگه من راست گفتم ساکش خیلی بو میده همه ملافه ها رم پی پی کرده 😳 وای حالا اصن اون ساعتی که ما اونجا بودیم بچم پی پی نکرد که بخوام عوضش کنم😶 خلاصه شوهرم که اومد گفت بو میداد دادم بو کردم گفت بو نمی ده ولی باز به رو خودم نیاوردم رفتیم خونشون و خوب رفتار کردم
حالا چندروز بعد اومد به خودم تو جمع گفت من دیدم ملافه ها پی پی شستمشون عزیزم 😑 باز هیچی نگفتم گفتم مرسی بعد فرداش دوباره گفت بچه ها رفتین خونه ساکه بچرو بشورین 😑