اره چهارم فر وردین بودر
رفتیم عید دیدنی
بعد
مادرش پرش کرده بود که دوسال پیش برا عید قربان برام یه مانتو خریده بوددن چرا اونو عید دیدنی نمی پوشه
منم کلا نامزدی لباسهای اینا نمی پوشیدم فقط اون لباسهای که خلنوادم می خریدن
بعد
البته شوهرم کلا لباسهای که ما هریریم هیچ وقت تنش نورد
بعد یهو روز چهارم شوهرم اومد خونه مثل دیوانه بودد
در حالیکه اصلا شوهرم اهل لباس نیست
اینم بگم مانتو رنگش سرخابی بودد کوتاه
منم هیچ وقت پامتو کوتاه رنگ جیغ نمی پوشج
نوقع خریدش هم بهم پیامک زده بود دوسال پیش این پسند تو هست گفتم نه خواهر و مادر برام پسند کردن
دیگه تموم شد قضیه
البته اینم بگم مانتویی هم که برا عید قربان خریده بودن خوواهر شوار فضولع همش میگفت نگه دار نوروز بپوش
از قبل برنامه می ریختن مثلا شولرم برام خرید نکنه
خدا روشکر من اونقور مجردیم لباس داشتم اونا اصلا به چشم نمی امون
هیچ دیگه گفت باید همون بپوشی بریم عید دیدنی
گفتم من طرف فامیل های خودم اینو نمی پوشم
روزهای اول می گفتی برا فامیل های تو تنم میکروم
زنگ زد ننه باباش
والدین من
نننش انگار هز خداش بود بیاد من و از خونم بیرون کنه
خلاصه والدینم من برداشتن از خونه اومدیم بیرون
چهار ماه از شوارم خبری نبود
تو اون چهار ماه خونم گند شده بود فقط با یه زنگ زدن زدم اومد دنبالم
از اون روز هم خدا رکشکر هیج بحثی نداشتیم هیج وقت هم بحث نداریم به حز فضولی های خاحوادش
بعد
امسال عید کلا نبرد هونه مادرش
خواهرش رنگ زد عید تبریک گفت به هر دوموت
منم گفتم شماره های والدین بده زنگ بزنم گفت لازم نیست
شب نیمه شعبان
چون مادر بزرگش اومده بود خونشون اصرار کرد حاضر شو بریم خونه مادرم
منم هیچ وقت گرم نمیشم با خانوادش
اما اون وقتی میاد خونه پدرم پدرم
والدینم باهاش خیلی گرم می گیرننننن
من به چشممم دیدم مادر شوارم و خواهر سورم
چه فتنع ای ریخته بودن
یه فامیل دارن ارومیه با اون میرن دعا می گیرن
یع بار نامزوی
شوهرم از زبونش در رفت گفت