منو شوهرمم با جدیت تمام تصمیمون به یه بچه بود
جوری که من همه جا گفته بودم خداروشکر شوهرمم دیگه بچه نمیخاد
ولی این تعطیلات که تو خونه بوده و احساس نیاز پسرمو دیده
همش تو لفافه داره میگه که بچه دوم بیاریم
منم حرفای قدیمشو بهش میگم میگه هنوزم رو حرفم هستم تا تو نخوای من نمیخوام این حرفام شوخیه
من بارادریم عالی بود. همش میخوابیدم ودردوتهدع نداشتم. تازه صورتم ک جوش میزدقبلش توحاملگیم همشون رفت تا اخربارداری. من از شیردادن متنفرم و شب بیداریای بچه وبدخوابی بعدبچه میترسم. اگه خوابم درست بودمیاوردم.
وحشتناکخ فکربچه ی دوم.
خب اگه ۲بتابشن برای خودشون بهتره
ولی من خیلی افسرده شدم
اشتباه بزرگم این بود که تو اوج ویاارای شدیدم شوهرم خارج از کشور رود منم برای اینکه ناراحت نشه نذاشتم بیاد و حالمو ببینه
برا همینه الان باز هوس بچه کرده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
