مامان منم خیاطیش خوببود خیلییی خیاطی میکرد برا مادرشوهرش
توقع مالی هماصلا ازش نداشت کلا خرج زندگیمادربزرگمرو ما میدادیم
ولی شده بود وظیفه ش دیگه
هر سریکلی پارچه میاورد وکلی دستور
اخرشمکلی ایراد میگرفت از لباسا و میرفت
سعی کنوظیفه ت نشه حالا مسائل مالیش ب کنار
از هر دو سه دفعه که پارچه میاره یه دفعه ش رو قبول کن
یا پارچهروبگیر مثلا چند ماه دستت باشه بگو وقتنشد یا گردنم درد میکنه یا کلی بهونه دیگه