اینجور نگو تروخدا .بخدا شوهرمنم کم اذیتم نکرده خیلی سختی کشیدم تودوران زندگی شاید الان خیلیا بگن راحت شدی اما من این راحتی نمی‌خوام من همون سختیارو دوست داشتم همون کم محلی ها همون غر زدنا همون بی اعصابیا همون جواب ندادن تلفنش به زنگا وپیامام همون محدودیت که پامو حق نداشتم بیرون بزارم همون قطع رابطه باهمه فامیلام همه تحقیر شدنام .وخیلی چیزای دیگه
الهی 😔
چقدر شرایط شما مثل من است منم دخترم 4 سالشه همش حرف از باباش میزنه نقاشی برای باباش میکشه 😔
میگه بابا کی خوب میشه بر میگرده گریه میکنه میگه دلم خیلی براش تنگ شده اووووف لعنت به این دنیای لعنتی
روزای اول اصلا گریه نکردم حتی توخلوت باخودم میگفتم نه برمیگرده برنگرده خودمو بچهارو میکشم رفت نتونستم کاری کنم باخودم گفتم بچهام چه گناهی کردن درسته پدر ندارن دیگه اما خودم میشم هم پدر هم مادر خودم جفتشون عروس میکنم .داشتن میزاشتن تو خونه ابدیش اشک نریختم فقد تکرار کردم باید قوی باشی چون دوتا دختر داری گذشت تا شد روز 40نشد سرخاک میونه کلی ادم از ته وجودم جیغ زدم منی که شوهرم دوست نداشت صدامو غریبها بشنون داد زدم نامرد من با دوتا بچه چکارکنم .وای که چه سخته نتونی گریه کنی بخاطربچهات
نه اصلا.این ک کار کنه و خرجی در بیار وظیفه تمام مردا هست عزیزم.اتفاقا خوبه ک دوسش داشتی و هنوز به یادشی..به چیزای منفی فکر نکن ک ای کاش این کارو میکردم نمیکردم.غم آخرت باشه مثبت فکر کن گرچه میدونم سخته ولی باید عادت کنی.ادما عزیزترین آدماهای زندگیشون از دست میدن و این زندگیه باید ساخت.باهاش کنار اومد.عادت کرد.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
