2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اخی عزیزم

کفش دخملونه گرفتی

یک عصرِ دل انگیز،در ایوانِ پر از گل و آب پاشی شده روی صندلی های چوبیِ قدیمی همراه با صدای قِژ قِژِشان و آواز قناری ها😍تو با چایی در دست و،با آن لبخند جذابت خیره شده ای،به گلی که لا به لای موهای بافته ام جا خوش کرده💐 چایم را بدون قند خوردم بس که شیرین است😊 لبخندت حرف هایت به دلم مینشینند،آرامش دارند،مثل نشستن دانه های برف بر دلِ زمین،همانقدر لطیف،همانقدر آرام …❤همسرم از صمیم قلب عاشقتم مردِ،خوبه من❤

آخییییی همین ۹ ماه پیش بود منم اینجوری خبر دادم به شوهرم اونم بعد از ۲ سال انتظار، ایشالا به سلامتی دنیا بیاد 🥰🥰🥰🥰🥰

خدایاااااا شکرت بابت معجزه کوچولوت این لذت به دوسال انتظار میارزه 😍😍😍😍😍😍😍🎈🎈🎈🎈🎈🎈🤰🤰🏻🤰🏻🤰🏻🤰🏻🤰🏻🤰🏻

[QUOTE=131074054]ای جااان ب نظرم از آقاتون فیلم بگیر گوشیم رو گذاشته بودم داخل جا کفشی دم در ورودی فیلم گرفتم😍و روی گوشیم هم برنامه ی ضبط صدا ریختم که تماس میگیرن تبریک میگن ضبط بشه بعدها نی نی بزرگ شد بدم گوش بده😍😍😍😍

خوشبحالت واقعا خوشبحالت کاش منم بچه دار میشدم 

ان شاء الله میشی به زودی

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم

برای همه ی منتظرا ۱۴ تا صلوات فرستادم ایشالا به زودی زود مامان شن

خدایاااااا شکرت بابت معجزه کوچولوت این لذت به دوسال انتظار میارزه 😍😍😍😍😍😍😍🎈🎈🎈🎈🎈🎈🤰🤰🏻🤰🏻🤰🏻🤰🏻🤰🏻🤰🏻
آخییییی همین ۹ ماه پیش بود منم اینجوری خبر دادم به شوهرم اونم بعد از ۲ سال انتظار، ایشالا به سلامتی ...

مبارک باشه قدمش براتوت.نامدار باشه ان شاالله🌻🌺دعا کنید ان شاالله بسلامتی به دنیا بیاد.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز