من تو این روزا خیلی وسواس گرفتم همش دستامو روزی هزار بار میشورم همش الکل دستمه و هی ماسکه شوهرمو میشورم و داغ میکنم چون هروز میره سرکار اما شوهرم همش میگه چرا اینکارارو میکنی دیوونه ای نترس مریض نمیشی من همش تو خونم حتی دیدن مامانم نرفتم دلم براشون تنگه اما اون همش خونه مامانش اینا افتاده تو یه ساختمونیم اصن دوس نداره رعایت کنه وسواسم ب کنار اونم با کاراش عذابم میده .امروز روز تولدش بود خیلی باهم خوب بودیم رفتیم خرید کردیم اومدیم من شستمو ضد عفونی کردم بعد اومد دعوا که چرا اینارو شستی دیوونه ای. امشب میخواستم براش تولد بگیرم مامانش گفت بیاید خونمونو براش کیک پخته بود منم مجبوری رفتم اما چیزی نخوردم و گفتم فردا شب براش تولد میگیرم .اما الان اومدیم خونمون دعوا راه انداخت زد تو صورته خودش که من اصن شوکه شدم گفت تو دیوونه ای نیا طرفم دره اتاقم بست منم اومدم تو پذیرایی بخوابم .بنظرتون چکار کنم ؟یعنی تولد نگیرم فردا؟