اعتیاد من به کاشت مژه و عواقب بدش

خلاصه اون شب گذشت من فرداش با عینک افتابی دوباره رفتم ارایشگاه برای میکاپ شینیون و برای فردا صبح عروسی ساعت هشت صبح باز وقت کاشت گرفتم ... یعنی برام درس عبرت نشد ک نشد حتی یادمه اخر شب عروسی همه جمع شدن خونه خالم برای خوابیدن و تعریف کردن و دورهمی اما من با اینکه عاشق جمعشون بودم از ترس اینکه مژه مصنوعیا بکنه و منو با اون قیافه ببیننن سر درد رو بهونه کردم و برگشتم خونه ، حتی تو خونه هم تو صورت همسرم نگا،نمیکردم ک نبینه چشمامو

بنده خدا کلی دلداریم داد گفت اصلا اینجوری نمکی تری سنت کمتر شده خودتم راحتی خیلی به حرفاش فکر کردم من تو تمام اون چندسال به خاطر مژه ها لذت استخر و شنا رو از خودم گرفتم با اینکه شناگر خیلی خوبی بودم و خیلی چیزای دیگه ک واقعا از حوصله خارجه گفتنش مثل اینکه چندسال مجبور بودم یا با عینک شنا برم زیر دوش یا سرمو به عقب خم کنم موهامو بشورم ، یا حتی نمیتونستم صبح ک بیدار میشم کلی اب خنک به صورتم بزنم و کیف میکنم همیشع دایره چشمامو با دستمال مرطوب تمیز میکردم 

حالا شاید فکر کنید متحول شدم فرداش نرفتم برای کاشت 

اما کاملااااا دراشتباهید اون اعتماد به نفس کاذبی که اون مژه های کوفتی به من میداد خط قرمز کشید رو همه این حسای حسرت شده 

حتی شب خواستگاری وقتی مادر شوهرم برای بار اول منو دید اخرشب به شوهرم گفته بود دختر خونه اونم بیست ساله از حالا از این کارا نمیکنه منظورش کاشت مژه بود ، منم به شوهرم گفتم من همینم ک هستم عاشق مژه هامم اگر نمیخوای منو بگو اگرم میخوای با این مژه ها بخواه تازه کلی هم طلبکار شدم و قهر کردم ، یعنی حتی حرف اوشووون هم باعث نشد من از از کاشت مژه دست بکشم

خلاصه فرداش رفتم دوباره مژه کاشتم و تبدیل شدم به همون چشم قشنگه (به قول خودم البته) حالا دیگه همسرمم نقطع ضعف گرفته بود ، ما باهم خیلی شوخی دستی میکنیم یعنی مرتب در حال کشتی گرفتن و اذیت کردن هم دیگه ایم اینم شده بود ابزار دست شوهرم میرفت میومد یه دستی به مژه های من میزد ک جیغمو دربیاره بدوام دنبالش 😂یه بار اب میپاشید تو صورتم یه بار مژه هامو میکند یه بار خواب بودم باهاشون ور میرفت خلاصه اینم از اینور حسابی تو مخی شده بود😬😬😬😬