شوهرم یه تصادف وحشتناک داشت منم ماه آخر بارداریم بود..پس اندازم نداشتیم از بیمارستان که برگشتم دیدم همه غمبرک زدن که پول عمل زیاد میشه چیکار کنیم حالا...یه لحظه به غیرتم برخورد که عشقم روتخت بیمارستانه وکاری ازم برنمیاد همون لحظه گفتم من پول دارم دست داداشمه بعدش رفتم زنگ زدم به زن داداشم گفتم سریع بیا برو طلاهامو بفروش...دوسومش جورشد بقیشم صاحبکارش داد.خدا خیرش بده ان شاءا..چندماه بعدش پس دادیم به شوهرمم گفتم به کسی نگی ...ولی همون تو بیمارستان گفت خونوادشم خجالت زده شدن..همشم پیشش بودم..تو بیمارستان همه برام دلسوزی میکردن با اون وضعیت پرستار شوهرم بودم...تا الان همیشه میگه وازم تشکر میکنه که تو اون شرایط کنارش بودم...نمیدونم چرا اول این یادم اومد
کار خوب یادم نمیاد دقیقا، ولی همیشه وقتی رفتگرا و یا راننده ماشین سنگینا میبینم براشون دعا میکنم میگم خدایا صحیح سالم برسن پیش خانوادشون😍☺
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
