امشب خونه مادر شوهرم دعوت بودیم همه دخترا پسر... بعد با خواهر شوهر کوچیکم قهرم نزدیک یکو نیم سالی میشه.. گفتم امشب با خواهر شوهرم حرف بزنم عیدو تبریک بگم..رفتم همشون نشسته بودن با همشون احوال پرسی کردم ولی اون اصلا بهم نگا نکرد به مادر شوهرم نگا کردم ابرو تکون دادم که ینی میخام باهاش احوال پرسی کنم. مامانش بهش گف دخترش گف مامان ول کن دیگه😐چنبار تکرار کرد گف برو دست بده سال جدید هی گف مامان ميگم ول کن دیگه ناراحت میشم میرم ها😶😶😐😐😐.. عید پارسال مادرشوهرم گف تو روتو اونور کردی باهاش روبوسی نکردی. امسال گفتم بزا جلوی مادر شوهرم انجام بدم تا ببینه نگه مقصر منم.. حالا فردا که برم خونشون بهش میگم بیا اینم از دخترت. حالا مقصر کیه... حالا جالب اینجاس ک شوهرشم باهام حرف نمیزنه. با دامادهای دیگشون احوال پرسی کردم اون الکی خودشو به چیزی سرگرم کرده.. اصلا من با اون چیزی نگفتم... مردمم شوهر دارن مام داریم... شوهرش چقد با زنشه.. ینی اگه اون بحرفه میحرفه نحرفه نمیحرفه.
مادر شوهرم زرنگه گرف پسرشو بادخترش آشتی داد ولی با من نه.. نمیخاد خواهر برادرا قهر باشن.. هر چی به شوهرم میگم اونکه با من نمیحرفه تو هم نباید حرف بزنی.. تا بفهمن.. ولی انگار نه انگار😐😐😐خیلی اعصابم خورد میشه اینجوری.. دوس دارم با هم باشیم. اگه قهر باشیم پسرمم نبرن خونشون شوهرم باهاشون حرف نمیزنه ولی اگه با من تنها قهر باشن پسرم بره. شوهرم میره خونشون بهشم گفتم از این کارت ناراحتم. من واست مهم نیسم اگه باشم همچی کاری نمیکنی.