خیلی مشکل داریم یبار هم دادخواست طلاق دادم امسال دوباره برم گردوندن اینروزا دوباره میزنه ب سرم شرشو از زندگیم کم کنم بجای اینک باهام بگه بخنده شب عیده مثلا همش دلمو میشکونه و ناراحتم میکنه چون ۵سال ی ضرب بکوب ۱۲ ۱۳ساعت راه پیمودیم رفتیم خونه ی ننش و ی امسال خواستم با خانواده ی خودم باشم ک عزمش رو جزم کرده نزاره بهم خوش بگذره هوووف خدا ارش نگذره
خونه ننش ۴بعدازظهر پامیشه یکم میلوله تو خونه باننش غیبت منو خانوادم رو جلو روم می کنه و وعوا میفتیم بعدشم یچی کوفت می کنه میره قلیونسرا تا۳صبح منم تک و تنها با ۳تا برادرشوهر بیشور ک فقط تیکه میندازن حرصم میدن
ظرفشوییشون هم وسط حیاط کمر میخواد ظرف چهار پنج وعده ی غذایی رو ببری بشوری خشک کنی برداری بیاری دوباره بری استکان برداری چایی ببری کوفت کنن
اونجا فقط حس کلفتی بهم دست میده ولی تو اقوام خودم حس می کنم مثل پرنسس هام انقدر ک ب جایگاه زن ارزش میدن مردها... ولی طرف شوهرم زن فقط بشور و بسابه و اجازه ی حرف زدن نداره منم میزم اونجا خودمم کم نمیارم اونا خوششون نمیاد من شوهرمو ب جون هم میندازن دلم میخواد ی شبه همشون غیب بشن با شوهرم خلاص بشم
ی روز خوش ندیدم بعد نامزدیم