سلام دوستان من یک هفته ست بخاطر این که میگن از خونه بیرون نرین منزل پدر و مادرم نمیرم و ما واحد پایینی پدرشوهرمینا زندگی میکنیم همسرم به بهانه های کوچیکی به خانوادش سر میزنه میگه زود میام یهو نیم ساعت میمونه منم عصبی میشم.... بنظرتون همسر من کم لطفی میکنه در حقم یا من خیلی حساس شدم؟؟؟ بهشم اعتراض کردم آخرش به یه تنش ختم شد ... بنظرتون چطور میتونم بهش بفهمونم که اونم نباید بره.
هیچوقت سعی نکنید شوهراتون با خانواده اش قطع رابطه کنه
خونه پدر ایشون طبقه پایینه طبیعیه که یه سر بزنه
مگه بیست و چهار ساعت اونجاست؟؟
ببخشید استارتر من منظور شما رو درست متوجه شدم؟چون شما نمیتونی بری خونه پدرت ایشونم نباید بره؟؟
صدری اوستا:تو دفنه هستی؟..دفنه:بله دفنه،اسم یه درخت...صدری اوستا:بله اسم یه درخته،اما چه درختی،ببین یه داستانی هست،آپلو بین دخترای خوشگل عاشق دفنه میشه،خیلی اونو دوست داشت اما دفنه یهو غیب میشه،آپلو میگرده و میگرده اما پیداش نمیکنه،بعدش نگاه میکنه به دفنه،یعنی همون درخت دفنه و بعد از اون به عشق دفنه حیاطش رو از درخت دفنه پر کرده...دفنه:من الآن دفنه ی آپلو شدم؟... صدریاوستا:نه،تو دفنه ی عُمرمیشی
جالب اینجاست بعد از گفتن حرفم البته کمی هم عصبی شده بودم اونم واسه من قیافه گرفته حرف نمیزنه منم اومدم تو اتاقمون مقابله به مثل میکنم هوف تو این اوضاع کرونایی فقط همینم کم بود
جالب اینجاست بعد از گفتن حرفم البته کمی هم عصبی شده بودم اونم واسه من قیافه گرفته حرف نمیزنه منم اوم ...
اخه عزیزم چرا میخوای پدر و مادرشو نبینه؟؟
صدری اوستا:تو دفنه هستی؟..دفنه:بله دفنه،اسم یه درخت...صدری اوستا:بله اسم یه درخته،اما چه درختی،ببین یه داستانی هست،آپلو بین دخترای خوشگل عاشق دفنه میشه،خیلی اونو دوست داشت اما دفنه یهو غیب میشه،آپلو میگرده و میگرده اما پیداش نمیکنه،بعدش نگاه میکنه به دفنه،یعنی همون درخت دفنه و بعد از اون به عشق دفنه حیاطش رو از درخت دفنه پر کرده...دفنه:من الآن دفنه ی آپلو شدم؟... صدریاوستا:نه،تو دفنه ی عُمرمیشی
چرا نبايد بره؟؟؟مگه اونجا رفتنش باعث اختلافتون ميشه؟؟؟؟ كاش ما خانوما ياد بگيريم كه ما يه غريبه ايم ...
کمتر کسی دیدم اینجوری حرف بزنه ، حرف حساب!
تنهایی رو ترجیح میدهم به تن هایی که روح شان با دیگری ست ... تنهایی تقدیر من نیست ، ترجیح من است ! لطفا اگر نظر مخالف منو داری و میخوای جنجال به پا کنی ریپلای نکن 🙏 هر گونه توهینی گزارش زده میشه .
بله بخاطر همین که من تنهام و نمیتونم برم.... البته قبلش هم رو رفتن خونه پدرشینا حساس بودم دیگه تو ای ...
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
پدر و مادرشهههههههه...حقشه ...یه سوال ..اگر شما طبقه بالای پدرتون بودید تو این شرایط شوهرتون اصلااا نمیذاست حتی بربد یه سلام کنید به پدرتون.. میرفتید؟؟؟
صدری اوستا:تو دفنه هستی؟..دفنه:بله دفنه،اسم یه درخت...صدری اوستا:بله اسم یه درخته،اما چه درختی،ببین یه داستانی هست،آپلو بین دخترای خوشگل عاشق دفنه میشه،خیلی اونو دوست داشت اما دفنه یهو غیب میشه،آپلو میگرده و میگرده اما پیداش نمیکنه،بعدش نگاه میکنه به دفنه،یعنی همون درخت دفنه و بعد از اون به عشق دفنه حیاطش رو از درخت دفنه پر کرده...دفنه:من الآن دفنه ی آپلو شدم؟... صدریاوستا:نه،تو دفنه ی عُمرمیشی
چرا نبايد بره؟؟؟مگه اونجا رفتنش باعث اختلافتون ميشه؟؟؟؟ كاش ما خانوما ياد بگيريم كه ما يه غريبه ايم ...
من خیلی حساسم و بهش وابسته ام از این حس و حالم بدم میاد کاش نبودم انقدر وابسته..... آخه میدونی چی حرصم میده اولا اصلا نمیرفت ولی بعد از شکایت خانوادش و خواهرش دیگه پاش به هر روز رفتن و نیم ساعت چهل دقیقه موندن عادت کرده شاید خیلیا بگن خودخواهی و فلان ولی نمیدونم چطور این حسمو از بین ببرم.... ما با هم خوبیم ولی امان از وقتی که میره اونجا یه حس بدی بهم دست میده حس نادیده گرفته شدن!!!!
چون اين حركات بچگونه رو خودم زدم البته هسر من خيلى خيلى خيلى وابسته به خانوادشه در حدى كه خواهرش كه ازدواج كرده و دخترش ٣سال از من كوچيكتر هرروز ٣بار زنگ ميزنه به شوهرم امار روزانه ميگيره اوايل من انقدر اذيت ميشدم خود خورى ميكردم جنگ ميكردم ولى همسر من هيچوقت تغيير نكرد فقط من شدم زن غر غرو بعد مشاوره رفتن اين حرفارو مشاور بمن زد،الان قصد و نيت خانواده همسرم خوب باشه يا بد براى من فرقى نداره من سعى ميكنم دوست همسرم باشم تا زنش ... كنارش باشم دركش كنم اينجورى خودمو عزيز تر ميكنم