ديشب شير گذاشت رو گاز يكمي سر رفت زيادم نريخت اما من خيلي اروم يعني بازعصبانيت نه گفتم فقط كار باز ميكني واسه من داشتم وسايلايي رو كه از بيرون خريده بود رو ضد عفوني ميكردم بعد برگشتم ديدم شيرو خالي كرد تو ظرفشويي گفت بيا كار باز نكردم منم همينجور ماتو مبهوت موندم گفتم من با حالت شوخي گفتم اين چه كاريه انقدر از كارش متعجب شدم يه چندثانيه داشتم فقط نگاش ميكردم الانم از ديشب سره اين موضوع مسخره قهريم اون جلو تلويزيون بايد بخوابه وگرنه خوابش نميبره منم ديگه اومدم رو تختمون اونم رو مبله واقعا سره يه موضوع به اين چرتي جامون از هم جدا شد بيشتر وقتا سعي ميكردم نذارم جامون جدا بشه اما ديشب به حدي ناراحت بودم كه نتونستم اصلا برم نزديكش خيلي ناراحتم خيلي دلم شكسته اخه منم ادمم ديگه بخدا ديروز انقدر كار كرده بودم خسته بودم خيلي چيكار كنم مني كه طاقت نداشتم بدون اون بخوابم اما نرفتم سمتش