کمی به خواب من بیا قدم بزن حوالی ام
که چون هوای ابری و گرفته ی شمالی ام
کمی نفس بیاورم کمی هوای عاشقی
ببین پرم ز غصه و ز حال خوش چه خالی ام
نگاه عاشقم به در نشسته منتظر بیا
ترک ترک شده دلم چو کوزه ی سفالی ام
تمام زندگی شده شمارش دقیقه ها
چه خسته ام از این جهان اسیر این توالی ام
سبک تر از نسیم صبح خیال خوب کودکی
مرا برد به دورها کنار خردسالی ام
منم ز یاد رفته ای که نیستم به هیچ جا
پناه برده ام به خود به خانه ی خیالی ام
چو غنچه می شکوفد و بهار می شود دلم
چو حال من بپرسی و بگویمت که عالی ام...💚
《دختر بارونی》