یه بار با شورت تو اتاق بودم منتظر که نامزدم بیاد اتاق(اتاقشون طبقه پایین بود)یهو مادرشوهرم درو باز کرد منم مات موندم هیچیم پیدا نکردم خودمو بپوشونم شلوارمم گم کردم اونقدر هول شدم گفتم مامان برو بیرون
الان یادم میفته اب مبشم
یه بارم بانامزدم که الان شوهرمه همون اتاق خوابیده بودم در حال عشق بازی برادرشوهرم که ۲۰ سالش بود یهو درو باز کرد دید باز نمیشه فعمید من اونجام رفت از ترسم گونی های برنج رو گذاشته بودم پشت در
نکرده بودن درو درست کنن نه بسته میشد نه قفل داشت هنوزم درست نکردن