هر روز کارم گریه س 5ماهه ازدواج کردم همش حرصو گریه سهممه اخه چرا باید عاشق همچین ادمی باشم همش میگه حرف باید حرف من باشه من باید همش مثه اسیر باشم همش مثه کلفت هرچی گفت بگم چشم حق ندارم مریض بشم آخه خواهرشو مادرش میان بازدید خونم بینن تمیزه یانه یه نو عروسم اگه حرف بزنم که کتک میخورم واقعا دلم به حال خودم میسوزه
وا معلومه که اشتباه بوده برگرد با دل خوش برو بشین تو خونت فک کردی تو واسه خواهر شوهر مادرشوهر خری ...
مشکل فقط این نیس مشکل اینه من در کل حق نظر ندارم من که قهر نکردم خونه بابام باشم اومدم چن روزی بمونمو برگردم خونم ولی دلم از این پره تو این ۵ماه اون حتی به خودش یه بارم اجازه نداده بیاد تو خانوادم بشینه یه بار نشده خودش بهم پول بده و خیلی چیزای دیگه ادم با خودش فکر میکنه انگار زوری منو گرفته