عزیز مادر،فدایت شوم
گاهی تو را می نگرم،و دل تنگت میشوم انگار کسی میخواهد مرا از تو جدا کند .سال ها پیش هر لحظه برای مردن آماده بودم ،حتی وقتی که در وجودم بودی اما حالا از خدا میخواهم بزرگ شدنت را ببینم،قد کشیدنت را،راه رفتن را و لحظه ای که برای اولین بار صدایم میزنی مامان،من به فدای چهره معصومانه ات گردم،وقتی در خوابی عمیق لبخند میزنی تمام غصه هایم را یکجا پاک میکنی. دلم میگیرد گاهی ، وقتی که در وجود من پرورش میافتی غصه میخوردم و گریه کردم،عزیزم مرا ببخش،که نیامده به تو ظلم میکردم،فرشته پاک من،خدا تو را از همه بلاها و مصیبت ها حفظ کند،پسر ناز من، تو مرا داری و من خدا را ،من تو را به خدا میسپارم که والا تر از هر نگهبانی برای تو و من است دنیایم،پسرم،عزیزکم،خدا رابه این روزها قسم میدهم که هر چه را به صلاحت است برایت رقم بزند
شادی را برای تمام مردم سرزمینم آرزومند💕