رفتم پول قرض گرفتم برای برادرم وسیله آوردم بفروشه
به خاطر خرج بیمارستان
شهرداری آمده وسیله هاشو برد یه سیله بهش زد گفتم به خاطر خدا نبرید مأمور گفت کدام خدا
آنقدر تو خیابان داد زدم گریه کردم گفتم خدایا یعنی نمی بینی
الهی داغ بچه ببین الهی آتیش بیفته تو زندگیشون