توی این هفت سال که ازدواج کردم شوهرم توی هر حرفی طرف خواهرش رو گرفته و منو با اون از هر لحاظ مقایسه می کرد، ولی من سعی می کردم ارتباطم با خواهر شوهرم خوب باشه، تا جایی که خواهرش به شوهرم پول زیادی قرض داد با اینکه پولش پس دادیم ولی شوهرم حسابی مریدش شد و اونو توی سر من زد تا اینکه توی دعوای آخری چند شب دوباره اسم اونو آورد منم به خواهرش زنگ زدم و باهاش دعوا کردم گفتم از قضیه خیانت چند سال پیش به شوهرش باخبرم.الان هم خوشحالم هم ناراحت.به نظرتون کار درستی کردم؟!!!!!
منم همین جوری بودم و مطمئن باش خیلیا مثل توان ولی منم خودمو نشون دادم و برا خودم تلاش کردم
مشکل منم همینجاست دلم می خواد قوی باشم و روی خودم کار کنم ولی شوهرم این چند سال منو با چیزهای مختلف رنجونده،از یه طرف میگم اینا تلافی رنج هایی که کشیدم از یه طرف عذاب وجدان دارم
[QUOTE=124407420]میدونم چی می گی واقعا سخته شوهرت کم ببینت از ته قلب آدم میسوزه ولی بازم خواهر شوهرت واقعا این وسط بد ...[/QUOTEهمین دو ماه پیش کلی بی احترامی بهم کرده بود ولی به خاطر شوهرم بهش چیزی نگفته بودم،بارها به شوهرم هشدار دادم اگه دست از مقایسه برنداره زنگ میزنم به خواهرش ولی گوش نکرد