عروس بزرگ بودن خیلی مزخرفه. مادرشوهرم منو انقدر اذیت کرد. هر روز یه جنجال بپا میکرد که عروس نیومده کمکم کنه مهمون داشتم... عروس نیومد برام خونه تکونی کنه و ... کلی چرت و پرت دیگه. کلی باهاشون جنگیدم تا بفهمن وظیفه من نیست براشون خونه تمیز کنم. حالا بعد از من دوتا عروس دیگه اومد به هیچکدوم حتی نگفت پاشو یه چایی بریز چه برسه به توقع خونه تکونی😑😑 الانم هر وقت کار دارن عروس بزرگمون بیاد آشپزی کنه برامون... عروس بزرگمون بیاددد دنبالمون.... بعد با اون یکی ها میرن تفریح و مهمونی. موقع حمالی فقط یاد عروس بزرگ میفتن😔😔
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
1399.9.9 برادرم ازاون جهنم برگشته و آرامش به قلب خانوادم برگشته خدایا تنها کسی ک میتونه دست برادرمو بگیره تو هستی ازت خواهش میکنم به قلب شکسته مادرم نگاه کن دست نوازش پدر رو ندیده و داغ مادر دیده خدایا به بزرگیت قسم نزار داغ اولاد ببینه اگه میخوای ببری منو قربونیه خانوادم کن نه برادرمو 😔😔😔😔😔😔😔❤ انشالله همه ب آرزوهامون برسیم❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
ب من میگفت من میخندیدم میگفتم اومدم خونه مادرشوهر مهمونی.
زن پسر کوچیکم پسر بزرگه هنوز نگرفته هرسری میگفت زن اون زرنگ باسه بیاد برام کار کنه میگفتم انشالله من ک از خدامه راحت میشینم دیگه تیکه نمیسنوم مادرشوهرم میخندید
اگه قرار بود همه مثل تو باشن و مثل تو فکر کنن خدا فقط تورو می آفرید.