یه عروسی دعوت بودیم منم ازون ادمام ک باهمه زود دوست میشم نشسته بودم کنار یکی از دخترای فامیل و هی اونا از زنای فامیل میگفتن و میخندیدن منم غریب بودم یهو گفتم اینارو بیخیال این پسره رووو اوووف جووون چه جیگریه همشون زدن زیر خنده یکیشون زد به پام گفت داداشمه ینی تا اخر مجلس هیچی نگفتم الانم خواهر شوهرمه
من چشام به بابام رفته...خوب هرکی نظری داره ولی من اصلا چشامو دوس ندارم..همیشه دنباال راهی بودم که چشامو بزرگ کنم..البته بازم خداروشکر...امیدوارم بعدها بچم چشاش به من نره..به شوهرم بره😁
چن سال پیش تازع گوشی لمسی دراومده بود ماداشتیم ازمدرسه میومدیم یه دختری گوشی لمسی داشت دستش از قصد هی دسش میبورد بالا لمس میکرد صفحه گوشیشو یه جور انگار پز میداد یدفه یه موتوری رد شد گف باباخودتا نکش فهمیدیم لمسیه😂😂😂😂😂