ماه هفته بارداریم بودم باشوهرم رفته بودیم ورده داشتیم باشوهرم راه میومدیم منم کفشم یخوردع پاشنه داشت ی پسره بیست ساله اومد ازکنارم رد شد اروم گفت مراقب خودت باش😂هنو توکف حرفشم ب زن بارداراخه😁
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یبار با دوستام تو محله بابا بزرگم اینا قدم میزدیم اینم بگم ک همه محله میشناختنمون همیشه تو مسجد بودیم و مولودی و عزاداری خونه همسایه ها نفر اول بودیم بعد یه ماشین افتاد دنبالمون ماهم میترسیدیم رفتیم پشت درخت قایم شدیم پسره گفت اینا کین تاحالا پسر ندیدن دارن از وحشت میمیرن که 😂😂😂😜😜