من که داشتم از همسر اولم جدا میشدم. یکی از اقوام مشترک ما، مرتب میومد و از اون تعریف میکرد که اینطوری بود اونطوری بود، من واکنشی نداشتم. مدام میومد و با این حرفهاش ما رو آزار میداد.
خودش هم دختر داشت و بدش نمیومد اون دخترش رو بگیره. به معنی واقعی کلمه از جدایی ما خوشحال بود و نمیتونست نشون نده. زد و گذشت و من کمتر از یکسال با کسی ازدواج کردم که به معنای واقعی کلمه ارزو و دست نیافتنی بود برای حتی بهترین دخترای فامیل و کل خاندان. جدا از تو دهنی که خورد. بعد اومد با عجز و لابه و گل و شیرینی به امید اینکه با من رفت و آمد داشته باشه و اون موقع دمش رو بریدم
عجبااا
بی خیال، به جا این کارا به مامان بابات بگو کل فامیلو خبر نکنن، بگو خوشم نمیاد اگه قراره این کارو کنین نمیخاد بیان اصلا
انشاءالله خدا از اون بهتر قرارت بده. در گذشته زندگی نکن. تلاش کن برای آینده. تکرار گذشته فکر شیطانیه.
گاهی اوقات فکر میکنم من تو یه نقطه از زندگی گیرکردم ک هیچ پیشرفتی نیس
کاش شغل داشتم
کاش تحصیلات عالی
کاش شوهر
کاش بچه
اصلا ناامیدم از زندگی
خیلی باحالی 😂😂😂😂😂😂😂😂 سه سال پیش 😂😂😂😂
انقد ضعیف نباش . به نظر من که خوشگلی و تحصیلات و پول شعور نمیاره . دخترعمه ت خیلی بیشعوره باهاش کات کن تا خودت راحت باشی . رک بگو مشکلت چیه با من که این حرفا رو میزنی ؟ چرا ناراحتی تو بروز نمیدی جلوش وایستا .
ولش کن بابا،حرص الکی میخوری چیکار!
همون روز باید میشوندیش سر جاش که نکردی،حالا دیگه فایده نداره!
هر کی در حد شعورش حرف میزنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
