همش فکر می کردم کلید اسرار تو تلوزیون و این اتفاقها الکیه تا اینکه امروز یه اتفاقی افتاد که ترسیدم
نکنه که دلی رو شکسته باشم
بیاین براتون تعریف کنم قبلا تایپ کردم صبر کنین کپی می کنم
باشه لایک لطفا
منو لایک کنین
لایک بفرمائید
ما طبقه دوم یه خونه مستاجریم و صاحب خونه طبقه ی اول میشینه
کلا خانواده ی پر سر و صدایی هستن و بلند حرف می زنن هر اتفاقی خونشون بیوفته من خبر دار میشم اگه هم نفهمم اینقدر دخترهاش با من راحتن زیاد میان خونمون همه چی رو تعریف میکنن ...
صاحب خونمون ۴ تا دختر داره دختر اولش چند سال بود ازدواج کرده بود بچه دار نمی شد چهار ماه بود باردار شده بود استراحت مطلق بود خونه ی مادرش می موند تا بهش برسن خیلی هم فیس و افاده ای و جیغ جیغو
دختر دومی خیلی مظلومه با اینکه ۱۸ سالشه ولی همشون دنبال بهانه هستن تا کتکش بزنن
دختر بزرگه خیلی اذییتش میکنه تحقیرش میکنه کاری می کنه که باباش بزنتش طفلی همه ی کارهای خونه رو هم انجام میده
تایپ کردی اینقد کندی؟؟؟
شوهر من شب کاره شب ها تنهام بخاطر همین دختر دومیه شبها تا دیر وقت میاد پیش من درد و دل می کنه و گریه می کنه منم دل داریش می دم بعضی وقتا واقعا نمی دونم چی بگم خودم هم میشینم باهاش گریه می کنم
دو روز پیش باز صدای دعواشون اومد
شنیدم دختر دومیه به خواهرش گفت
(انشاالله خدا خودش جوابتو بده )
شب که شد اومد خونمون گریه کرد گفتم باز چی شده گفت از حموم اومده بودم خواهرم یه پارچ آب سرد ریخت روم
منم نفرینش کردم
خیلی اعصابم خورد شد
حالا امروز صبح دختر بزرگه که حامله بوده آب ریزش داشته بردنش بیمارستان
گفتن کیسه آبش پاره شده کاریش هم نمیشه کرد بچه ش سقط شده
وای جه بد دل نکشنیم دیگه اه بگیرتمون
خب
عجب
حالا مادر و پدره دوباره اومدن دختر دومیه رو گرفتن زیر کتک که تو باعث سقط بچه ش شدی
خیلی دلم براش می سوزه عصری بهم می گفت می خوام خودکشی کنم
خب!!
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
