2777
2789
عنوان

من یه عروس 18سالم ک....😞

| مشاهده متن کامل بحث + 75980 بازدید | 787 پست
منم  ۱۵ سالگی عروسی کردم"دقیقا الان تهت درمانم"داروی افسردگی مصرف میکنم ولی دوست ندارم کسی بفهم ...

الهی واقعا برای هر دو متأسفم، کاش پدر و مادرتون یکم عجله نمیکردن، امیدوارم همه چی بر دایره اقبال خوب براتون بچرخه

ازت بدم میامد، وقتی میگفتن مبارکه پسره، چه خوب آفرین پسره، دلم میخواست همه رو خفه کنم، تو رو بیارم بیرون، نباشی، 😢 بدم میامد چون احساس میکردم به خواهرت توهین میشه، دلم میشکست از حرفها، حرفهاشون باعث شد ازت بدم بیاد، منتظر اومدنت نبودم اینقدر که حتی یه عکس هم نگرفتم از بودنت 😢 تو اومدی، صورت ماهت رو که دیدم عاشقت شدم، خنده های دلبرانت، ساکتی و مظلوم بودنت، وقتی خواهرت رو از من هم بیشتر میشناسی، من رو ببخش پسرم، من رو ببخش اگر گفتم دوستت ندارم، عاشقتم با همه وجودم با همه قلبم، اگر بخوای جون و عمرم رو براتون میدم، کاش مردم میدونستن گاهی با جملاتشون چه آتشی به قلب دیگران میتونن بزنن، دوست دارم مرد بزرگ بشی نه نر، دوستت دارم پسرم😘

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

فقط خودتو سرزنش نکن...تقصیر تو نبوده که سن کم گزاشتن ازدواج کنی

تو سن کم آدم نمیتونه با دوستش کل کل کنه چه برسه سیاست های زنانه داشته باشه برای شوهر و خانواده شوهر

مهارت هارو بهت یاد ندادن...برو مشاوره...کتاب هم زیاد بخون

انشالله شوهرت عاقل میشه

مشكل اصلي خوده تويي

ك انقدر ساده و مظلومي

ربطي ب سن ازدواجت نداره

تو ٤٠سالگي هم ازدواج ميكردي همين بودي چون خودت سا ه اي

دوبار ك باهاشون برخورد ميمردي و كار نميكردي حساب دستشون ميومد

بايد باهاشون مث سگ باشي

بزار چندتاچیزو بگم اول اینکه اوناکه شغلشون ناظمه معمولا خودخواه میشن وفقط به خودشون میرسن وفکر خودشونن ویکم وقیح میشن ما چند مورد تو فامیل دیدم وبعد اینکه همه مردها بچن کلا عقلشون تا یه سنی رشد میکنه بعد دیگه بزرگ نمیشن ولی دختر خوبم زمان وصبر تمام مشکلات رو حل میکنه منم روزهای شبیه با کمی تفاوت با شما داشتم حتی خودکشی هم کردم ولی صبر داشته باش وسیاستهای زنانه به مرور مشکلاتت حل میشه خصوصا زمانی که همسرت سی ویک سالش بگذره توکل به خدا کن

خدایا منتظر معجزه هایت هستم دستهایم بلند سرم به اسمان 

چقد ساده‌ای اسی ..به خاطر سن کمت نیست منم 16ازدواج كردم 

حتي اگه شوهرت زدت کار نکن..کشتتم کار نکن بگو من نوکر نبستم تا مجبور بشه بهت عادت کنه ...بعدش می بینی که تا کی می خواد بزنه کمی محکم و جدی باش 

کسانی که می رقصند.....دیوانه به نظر می آیند.....!!!نزد کسانی که موسیقی را نمی شنوند...!!!

دخترخوب زندگیتو خراب نکن..تو هنوز اول راهی.به نظرم شوهرتو اگه میشه راضی کن به هر صورتی که شده درس بخون یه رشته نون و آبدار مثل پرستاری یا بهداشت و مستقل شو و بعدم جدا شو بچسب به آینده زیبا به خدا حیفه زندگیت..اگر همینجور دست رو دست بزاری همین کلفت باقی میمونی تا آخر عمرت

دوست دارم مادر بشم👪 رب لاتذرنی فردا و انت خیرالوارثین
عزیزم قصه نخور "همین الان من که دارم این پستو مینویسم بقرات مجید چشمام اشکیه""من ۱۵ سالگی عروسی کردم ...

امضات عالی بود، یعنی ضربه ی جبران ناپذیر شدیدی ازین بابت خوردم، امیدوارم شما از سر تجربه و نارو خوردن نگفته باشی😪

و خدایی که ب شدت کافیست، وزن شروع ۶۸ وزن هدف ۵۸        من خودمو خیلیییی دوست دارم                                
عزیزدلم باز خوبه شوهرت بچه ننه نیست.. برعکس شوهر من پنج شنبه جمعه ها میگ بریم خونه داداشم...   ...

برای مرد بچه ننه گله و شکایت فایده ای نداره چون اگه بگی سرمو بریدن میگه تقصیر خودت بوده میری خونشون صبر نکن اونا بهت دستور بدن خودتو سرگرم یه کاری کن مثلا اگه میخوان غذا بپزن تو سالادشو درست کن و تزئین کن یا اگه میخان ظرف بشورن تو خشک کن ظرفارو یه جوری تو خونشون رفتار کن انگار غریبه ای هرچی میخای برداری اجازه بگیر قرار نیس تو جای همه وسایلو بدونی بعضی چیزا رو بپرس مثلا مامان جون دیس میوه خوری کجاس ؟؟حای اگه جاشو بلدی سریع نرو سرکابینت اگرم گف که واقعا نمیدونی بگو یادم میره هروز که سروکار ندارم چایی بریز اما استکانا رو نشور بعد چای خوردن خودتو سرگرم یه کار دیگه کن اصلا برو بیرون تا خودشون جمع کنن و بشورن منظورمو فهمیدی ؟؟؟؟بعدشم با مادرشوهرت خیلی قاطی نشو ولی اصلا بهش بی احترامی نکن که شوهرت چپ میشه باهات هرچی ازت می پرسن بگو نمیدونم... شاید ... تا ببینیم چی میشه 

اون چشم کور دیروز ، امروز می بینه

اگرم شوهرت چیزی گف و دعوات کرد دیگه باید صبور باشی چون داری خودتو تعییر میدی بگو همنقدر از دستم برمیاد بقیه هم باید اونچه از دستشون بدمیاد انجام بدن ..... برو باشگاه ....کلاس هنری.... فعلا با اینا شروع کن تا کم کم شوهرتو راضی کنی بری دانشگاه .. .  نمیخاد خیلی وصل شوهرت بشی همیشه و همیشه اراسته و مرتب و تو دل برو باش به شوهرت احترام بذار ولی بهش نچسب... تا از سرکار یا بیرون میاد مخصوصا تو جمع به احترامش بلند شو هرجا هستی تو آشپزخونه یا اتاق خودتو برسون باهاش دست بده و احوالپرسی تو خونه خودتونم یه بوس چاشنی ش کن بعدش براش چایی بیارهرجا بودی احترتم شوهرتو داشته باش هرکی چیزی پرسید بگو باید به شوهرم بگم.... ببینم اقامون چی میگه ... مخصوصا جلو رو خودش .... اصلا کوچیکش نکن تو جمع حواست خیلی بهش باشه ولی بهش نچسب و آویزون نشو بذار لذت یک زن باوقار و سیاستمدار بره زیر زبونش بعدش دیگه ولت نمیکنه 

اون چشم کور دیروز ، امروز می بینه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز