2777
2789

همه رو از اول نوشتم بین دوراهی موندم هروز صبح گه پا میسم از خواب با حس تنفر نسبت به مادرشوهرم بیدار میشم خیلی ادئتم کرد توی بد سنی بهم ضریه زد 

الان ۳ ماه دیگه میشه ۳ سال که ازدواج کردم 

توروخدا بخونید تاآخر متنهایی که میزارم آخره سر بگید اگه شما بودین میرفتین یا میموندین 

توی یه خانواده آروم و محترم و منطقی و نسبتا مرفه به دنیا اومدم فرزند اول خانوادم و کلا دوتا بچه ایم

بابا ومامانم خیلی متشخص آروم متین نجیب و مهربووونننن خیلی هردو تحصیل کردن

بابام روی درس خوندن من و برادرم خیلی حساس بود بیشتر روی من چه آرزوهایی که واسم نداشت منو از ۱۰ سالگی فرستاد کلاس زبان که فول بشم واسه کنکور راحت باشم

بابام که اصلا به خوش اخلاقی و خوش رو بودن معروفه توی فامیل

مامانمم خیلی دست به خیره و کلا هرکی بهش آزار برسونه یا بدی کنه نمیره با یارو دعوا کنه خیلی منطقی جوابشو میده اونم به وقش نه با عجله

از بچگی توی محیطی بزرگ شدم که خودمو خوشبخترین دختر می دیدم

 پر از آرامش  پر از حس ِ دوست داشته شدن

پر از محبت  پر از آگاهی

چقدر بابام واسه من و داداشم می نشست صحبت میکرد

 تا از همه چیز آگاه باشیم حتی اگه اشتباهی هم میکردیم  منطقی برخورد میکرد و میبخشید

گذشت وارد دبیرستان شدم رتبه  تجربی آوردم همونی که میخواستم رفتم غیرانتفاعی همه چیز عالی بود درس خوندنم خوب بود مثل روال قبل روزها خیلی خوب پیش میرفتن با دوستام بیرون میرفتم سفر مجردی مشهد رفتیم خوش گذشت




 خلاصه ۱۶ سالگیم تموم شد ما با خانواده پدریم خیلی رفت و آند آنچنانی که مثلا هفته ای یه بار همو ببینیم نداشتیم مثلا فوقش سالی دوبار بود اونم عید ها چند ساعت و روز مادر شاید خانواده پدریم هم باااید حجاب داشته باشی خونشون با چادر باید بشینی وگرنه خیلی ناراحت میشن ماهم چون کم میرفتیم رعایت میکردم البته نه تنها من بقیه دختر عمو هام همینطور یه عمو داشتم زنش خیلی قرتس یود اون موقع نمیدونستیم ولی دخترش که ازدواج کرده بود اولین نفری بود که جرئت کرد مانتویی بیاد توی خونه پدربررگم اونم چون دوتا بچه داشت

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خلاصه عید ۹۶ یکی از زنعموهام واسه پسرش توی مهمونی عید از مامانم منو خواستگاری کرد اونم چه پسرعمویی همون پسرعمویی که بابام انقدر دوستش داشت

فوق لیسانس داشت با ایمان بود نماز اول وقت و فلان و چهره نسبتا خوبی هم داشت ۱۱ سال هم تفاوت سنی داشتیم من ۱۶ اون ۲۷

خلاصه خانوادم به من گفتن نظرشون مثبته و گفتن چون عمو و زن عمو هستن و ما پسرشونو میشناسیم فامیلیم حتما ازدواج خوبی خواهد بود غریبه معلوم نیست چه جوری باشه ... استخاره کردن اومد عالی

اما از نظره خانوادگی و طبقاتی خیلی فرق داشتیم من از نظر مالی و فرهنگی و تحصیلاتی والدین سرتر بودم خودمم خوشگلم

 

این ازدواج خیلی سریع صورت گرفت

اومدن خواستگاری توی جلسه خواستکاری اولین باری بود که با پسرعموم صحبت میکردم چون سالی یه بار فقط سلام و عید مبارک بود همین

بعد دوهفته هم مهربرون

لایک

من دلم روشنه من مامان میشم 😍 حالا هرچقدر دکترا بگن طبیعی نمیتونی مادر شی من به خدای خودم ایمان دارم گفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را منم خواستم ازش منتظر اجابتم برای رسیدن به خواسته دلم یه لبخند از ته دل رو لباتون بشونید😊دیدین گفتم دلم روشنه😉😍😍😍خدایا شکرت بعد از سه سال باردارشدم ❤بازم دلم روشنه قلب نینی تشکیل میشه نینی سالم و صالح دنیا میاد❤💞💗💟😍خدایا شکرت قلب نینی تشکیل شد صداشم شنیدم😍برای سلامتی نینی ام دعا میکنید؟

بابام دید گوشیه پسرعموم نوکیاست

رفت واسه روز مرد روزی که واسه حلقه رقته بودیم بازار واسش موبایل گرقت بعد از خرید حلقه اومد خونمون ما کادوشو بهش دادیم ویادمه از خجالت سرخ شد و باروش نمیشد (چون حتی بابای خودش واسش نگرفته بود)


خلاصه اون روزا گذشت و عقد شد

بعد از اون


اوایل که بود من زنگ میزدم مامانش حتی اگه سر درد داشت که حالشو بپرسم

زنگ میزدم به خواهرش که ازدواج کرده بود و ۲ تا بچه داشت

به خاطره همسرم دوستداشتم باهاشون خوب باشم و دید منفی نداشته باشم اصلاااا

بعد دیدم حس میکردن وظیفمه زنگ میزنم


کلا هم توی عقد هفته ای یه بار اونم جمعه ها میرفتم واسه ناهار



ماه رمضان شد من روزه میگرفتم یادمه

مامانش لیوان آب سرد میاورد جلوم میگفت بخور روزه تو باز کن

میگفت اگه مریض بشی نمیزارم پسرم بیاد دیدنت


چندباری به همین صورت روزه های منو باز کرد

 یادمه روزه مو که بازمیکرد بعد چیزی نمیاورد بخورم همسرم میگقت هی میگی روزه شو باز کنه خب یه چیزی بیار منم بچه سال بودم همسرمم از منت خوشش نمیاد وقتایی که اونجا بودم حتی میوه جلومو خودش میذاشت که مامانش پس فردا منت نزاره کلا توی کارهای خونه


ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز