توی یه خانواده آروم و محترم و منطقی و نسبتا مرفه به دنیا اومدم فرزند اول خانوادم و کلا دوتا بچه ایم
بابا ومامانم خیلی متشخص آروم متین نجیب و مهربووونننن خیلی هردو تحصیل کردن
بابام روی درس خوندن من و برادرم خیلی حساس بود بیشتر روی من چه آرزوهایی که واسم نداشت منو از ۱۰ سالگی فرستاد کلاس زبان که فول بشم واسه کنکور راحت باشم
بابام که اصلا به خوش اخلاقی و خوش رو بودن معروفه توی فامیل
مامانمم خیلی دست به خیره و کلا هرکی بهش آزار برسونه یا بدی کنه نمیره با یارو دعوا کنه خیلی منطقی جوابشو میده اونم به وقش نه با عجله
از بچگی توی محیطی بزرگ شدم که خودمو خوشبخترین دختر می دیدم
پر از آرامش پر از حس ِ دوست داشته شدن
پر از محبت پر از آگاهی
چقدر بابام واسه من و داداشم می نشست صحبت میکرد
تا از همه چیز آگاه باشیم حتی اگه اشتباهی هم میکردیم منطقی برخورد میکرد و میبخشید