شوهرم ی ادم مغروریه،وحشتناک.
هشت ماهه ک قهرم.تو این مدت هم چندین بار اومد دنبالم ،با رییس ادارشون لک فامیلاش چنددددین بار اومدن.خلاصه از طرف دیگ هم میرفت شکایت میکرد و اذیتم میکرد،
خلاصه مجبورم کرد بچه هارو برد،گفت ب شرطی طلاقت میدم ک بچه ها رو ب من بدی،از طرفی هم مامانم چون قبول نمیکرد بچه هارو نگهدارم مجبوردم باهاش توافق کنم.و مهرمو ببخشم.و بچه هارو برد.
من همه چی رو توی تاپیکام گفتم.
حالا دیروز شوهرم رفته دفتر خونه سوال پرسیده ک زنم طلاق گرفته یانه.اوناهم گفتن ک زنت یک ماهو نیم پیش طلاق گرفته.بعد شوهرم نقشه میکشه ک من جهیزیمو نیاورده بودم.زنگ زده وکیلم گفته بگو بیاد جهیزیشو ببره.
من ب وکیلم گفتم نمیخامشون گذاشتمشون برای بچه ها.اما اون گفته ک ن.بگو بیاد ببرشون.
منم اوردمشون.مامانم و دوتا کارگر دیروز عصر همه رو اوردن.مامانم گفت شوهرت اینقدر گریه کرده جگرم کباب شده بیا برگرد .گفتم ن .
گفته بچه هارو دیدم حالشون خوب بوده