دوهفته پیش مامان باباش ریختن سرمون و همه بدو بیراه گفتن ب من 🙄 تویه ساختمونیم 
کلی گله و شکایت ک چرا فلانی و بهمانی 
شوهرمم طرف من در اومد 
جمعه ها. خونشونیم نهاروشام 
 هفته اول بزورشوهرم رفتم 
هفته بعدم گفتن ما میایم خونتون 
ب شوهرم میگم دوس دارم ظهر باهم بریم بیرون دونفری جوجه و اتیش.... 
 اونم الکی دعوا راه انداخت ک بعد نهار میریم دوتایی 
گفتم خب دوس دارم بیرون بخوریم  🙄میگه مشکلت نهاره یا میخای لجبازی کنی باهاشون خلاصه بدجور دعوامون شد😔
شوهرمم خودشو مسئول اونا میدونه انگار هرجا سفر میرفتیم میگفت گناهدارن بیان 
😊و کلیییی چیز دیگه و منم قبول میکردم