چه پسر و عروس خوبي🌹
چقدر بد
حالا دیگه خیلی اوصاع بدتر شده بود
پدرش به خودش زحمت نمیداد یه دکتر ببره
هر بار ما باید پا میشدیم میرفتیم مادرشو بر میداشتیم میبردیم مرکز استان دکتر
بعصی وقتها هم که بستری میشد و بدتر
خب خدا از يه جا ديگه اين ماراي خيرتون رو حبران ميكنه نطمئن باش
خب؟
هی اوصاع مادرش بد و بدتر شد خیلی خیلی بد
دیگه هیچ کنترلی رو هیچ چیزی نداشت و یه نفر باید به همه اموراتش رسیدگی میکرد
در این حین شوهرمم گیر داده بود بابام خیلی ادیته میخوام مامانم رو بیارم پیش خودم ۴ سال با این عذاب زندگی کردم که میخواست مادرشو بیاره تو شصت متری ما که پدرش راحت باشه
بیماری مادرش چی بود؟
دیگه اونقدر شرایط بد شده بود پدرش ازدواج کرد با یه خانم جوان که اون شرایط رو قبول کرره بود ولی در عمل خیلی کمک نبود
هیچ ما رو هم اذیت میکرد
هر وقت میرفتیم یه شری درست میکرد
زن باباش برام هی خط و نشون میکشید پاشو از گلیمش درازتر میکرد به جایی رسید که یه سال قطع رابطه کردم
ولی استرس شوهرم پابرجا بود و همچنان اصرار داشت مادرشو بیاره خونمون و من مخالفت میکردم شرایطش نبود خونه کوچیک و دوتامونم شاعل بودیم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
39 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
40 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
