من تو اتاق بودم همه تو سالن جمع بودن یهو دخترم اومد تو اتاق گفت ماما همون موقع جاریم جلو همه گفت مث نمکی میگه ماما همه هم ریختن به خنده فکر کرد من نشنیدم اومدم بیرون گفتم توام که به همه میگی نمکی قبلا به محمد (پسر خواهر شوهرم) الانم به بچه من فکر کنم فقط بچه های خودت نمکی نیستن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.