من تو اتاق بودم همه تو سالن جمع بودن یهو دخترم اومد تو اتاق گفت ماما همون موقع جاریم جلو همه گفت مث نمکی میگه ماما همه هم ریختن به خنده فکر کرد من نشنیدم اومدم بیرون گفتم توام که به همه میگی نمکی قبلا به محمد (پسر خواهر شوهرم) الانم به بچه من فکر کنم فقط بچه های خودت نمکی نیستن