خیلی دلم گرفته
من خونه پدرم باشگاه میرفتم 4سال کلاس زبان رفتم.دانشجو بودم،یه مدت سرکار میرفتم.ازوقتی ازدواج کردم همسرم نمیذاره برم بیرون وقتی دوست بودیم خودش میگفت خوبه که درس میخونی منم کمکت میکنم ولی خرش که ازپل گذشت میگه نمیذارم
دوسالو نیمه ازدواج کردم هیچکاری نمیتونم بکنم فقط صبح تاشب خونه ام
اعتمادبه نفسم رو ازدست دادم حس میکنم هیچ هنری ندارم جز غذادرست کردن
چندروزه میشینم اشکام سرازیر میشه،ازخودم و زندگیم بدم اومده.نمیدونم چیکارکنم...